سلام .
چقدر دلم برای نوشتن تنگ شده است می دانی که ... جز از تو یا برای تو نمی نویسم : چقدر دلم برایت تنگ شده است .
هر وقت چشمم به مدادم می افتد اشتیاق از تو نوشتن از انگشتانم شعله می کشد . مداد وفادارم همپای ذهن عاشقم تا اینجای عشق از جان مایه گذاشته است و همچون شمع آب شده با این تفاوت که دسترنج شمع نماند اما جانرنج مداد ماندگار شد . مدادم با وجود قد به سجده رسیده اش هر وقت به اسم تو رسیده خوش خط رقصیده است .
کاغذهای نامه ام تمام شده اند . سپور محله می گوید من زیباترین زباله های دنیا را دارم .
وقتی دست به نوشتن می برم واژه های عاشقانه به ذهنم هجوم می برند . چنانکه حتی نامه های اداریم را این روزها عاشقانه می نویسم . برای همین است که نامه های اداریم را هم برای تو پست می کنم .
چقدر شغل پستچی را دوست دارم . پستچی بیشتر از من تو را می بیند و حتی گاه از تو امضا هم می گیرد و از این حسادت انگیزتر اینکه هر قدر من بیشتر مشتاق دیدارت می شوم او بیشتر به تو سر می زند .
نمی توانم جلوی حسادتم را بگیرم . امروز او را از دیدن روی ماهت محروم خواهم کرد : این نامه را هم پاره خواهم کرد !!